دیدگاه

در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی شود
  • دیدگاه

    در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی شود

امام خامنه ای (حفظه الله):
دیدگاه

جوانها! بدانید، بدون هیچ‌گونه تردیدی آینده‌ی روشن و امیدبخش این کشور و این نظام متعلّق به شما است؛ شما خواهید توانست کشورتان و ملّتتان را به اوج افتخار برسانید؛ شما به توفیق الهی خواهید توانست الگو و نمونه‌ی کاملِ تمدّنِ نوینِ اسلامی را در این آب و خاک تشکیل بدهید؛ برای اینکه بتوانید این وظائف بزرگ را انجام بدهید، بایستی دین را، تقوا را، عفّت را، پاکیزگیِ روحی را در میان خودتان هرچه بیشتر ترویج کنید و تقویت کنید. جوانِ امروز احتیاج دارد به دین، به تقوا، به علم، به نشاطِ کار، به امانت، به عفّت، به [انجام‌] خدمات اجتماعی و به ورزش؛ اینها خصوصیّاتی است که جوانِ امروز به آن احتیاج دارد و شما عزیزان بسیجیِ من ان‌شاءالله توفیق انجام این کار را داشته باشید.

طبقه بندی موضوعی
سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۹:۱۳ ق.ظ

آشنایان بسیار غریب

از درون احساس جوشش میکنم. به این می اندیشم که چرا پدر و مادرم بعضا برای فعالیتهایم به دنبال دلیل میگردند؟ مگر این تلاش ها جزو غریزه انسان مسلمان نیست؟

دوستم خدا رو قبول نداره، میگه جهان و تمامی پدیده های هستی از هلیوم تشکیل شده. دوست دارم داد بزنم. حاضرم ساعت ها با این دوستم بحث کنم تا شاید بگوید که خدایی هست! دیروز فهمیدم علاوه بر این که نماز نمیخواند شراب هم میخورد. بکلی نا امید شدم. با خدا به گفت و گو نشستم. دروغ نگویم اول با دوستانم صحبت کردم همان ها که خدا را قبول دارند، دغدغه فرهنگی هم دارند. به آنها گفتم اگر آن یکی رفیقمان که خدا را قبول ندارد چند مدتی نماز بخواند شاید حق پذیر شود و اگر ما حرف درست درمان بگوییم اثر کند و گرنه هیچ امیدی ندارم در جواب گفتند: بعید است که نماز بخواند یا مست نکند. به خدا گفتم من امیدی ندارم چه کنم؟ راستش متاسفانه از آن عرفای واصل نبودم که به من هم الهام شود و هیچ جوابی نیامد. البته همان دوستانم که دغدغه هم داشتند دیگر زیاد ککشان هم نمیگزد و اصلا خیلی هاشان یادشان نیست که دوست دوران دبیرستان و هم دانشگاهی و هم خوابگاهی فعلیشان هلیوم را اشتباهی به جای خدا قبول دارد.دروغ نباشد فقط یکی از آنها هنوز نگران است و البته فقط نگران است .

دانشگاه که می آم و دوستان آشنا و غیر آشنا را که میبینم دردم هر روز کهنه تر میشود . کم کم فکر میکنم خیلی دیگران را نمیفهمم  شاید هم آنها مرا. بیشتر خود را متهم به توهم میکنم. دست خودم نیست علائقم با درصد بسیار کمی از دوستان قرابت داردو اگر همین رفقا رو مدتی نبینم احساس میکنم چیزی کم دارم و حالم بد است.خیال میکنم بقیه آدم هستند و من نه(اشتباها فکر نکنید منظورم فرشته باشد!). البته به جز این دوستان که رفاقت با آنها کمک به انسان بودنم یا انسان ماندم میکنند مزار شهدای دانشگاه هم واقعا رحمت خدا هست که به داد این بینوا رسیده است. تصورش هم برایم آرامش بخش است. گفتم آرامش یاد جنگ خودمان افتادم. هر وقت به مزار شهدای دانشگاه میروم از بالای تپه به میدان جنگ نگاه میکنم. به وضوح بمباران شدید و آثار تخریب رو میبینم. به شهدا میگم یادتون هست در دفاع مقدسی که شما شهید شدین وقتی بچه ها پرپر میشدن شما چه حالی داشتین ؟ چه رنجی داشتین؟  الان همون زخم دل رو من و امثال من گاهی حس میکنیم و هیچ کاری از دستمون برنمیاد. جانباز که شدیم،کم مونده شهید هم بشیم.

به حضرت آقا  میگه دیکتاتور. جوش اوردم.خواستم بگم نفهم، بفهم. خودم رو کنترل کردم . حساب کتاب که کردم دیدم خوب نیست برای دفاع از یک مظلوم مقتدر ، داد و بیداد کرد.به خودم گفتم منطقی حرف بزن. ادامه داد: آخوند ها دور هم جمع شدن دارن از ایران سواری میگیرن. کتاب ولایت فقیه آیت الله جوادی رو برای چندمین بار تازه تموم کرده بودم. شروع کردم به توضیح دادن : اقسام ولایت،دلایل عقلی و نقلی و . . . تا اینا رو مطرح کردم گفت: من اینا سرم نمیشه، شما شست و شوی مغزی شدین، جون به جونتون کنن از این ملا ها دفاع میکنید. شما از ما مردم بیچاره دارید سواری میگیرید و ما هیچ غلطی نیمیتونیم بکنیم. تو دلم گفتم: شما غلطهای اضافیتون رو 88 کردین و مایه آبرو ریزی ایران شدین دیگه نمیذاریم بیش از این فلاکت به بار بیارین. دوباره خودم رو کنترل کردم و سر رشته کلام رو دستم گرفتم و شروع کردم که حرف باید منطقی باشه . نمیشه ادعا بکنی بعد دلیل نیاری . بر حسب بزرگی سوالی که میپرسی باید فرصت بدی طرف مقابلت جواب بده . گفت: داری مغلطه میکنی. داشتم خود خوری میکردم که خدایا اینا چرا برای یکبار هم شده نمیخوان حرف مار و بشنون .                                      ادامه دارد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۹/۱۴
حامد موفق بهروزی

نظرات  (۱۳)

سلام
بنظر بنده برای اینکه یک شخص وزنه ی 100 کیلویی را بتواند راحت بلند کند ابتدا بایستی از وزنه های کوچک به اندازه توان فعلیش شروع کند.وهیچ مربیی این ریسک را نمی کند که این چنین شخص ضعیفی را زیر بار 50 کیلو وزنه ببره
ممکنه آسیب جدی ببیند . وحتی به طور کلی از وزنه برداری زده و دور شود
وقتی"اقسام ولایت،دلایل عقلی و نقلی و . . . تا اینا رو مطرح کردم گفت: من اینا سرم نمیشه" برخورد دور از انتظاری نبوده
شب خوش
۱۴ آذر ۹۱ ، ۱۶:۵۱ محمد امین
سلام
"الدنیا سجن المومن" را فکر می کنی برای چی فرموده اند. حامد جان چطوری؟
نوشتت جالب بود خصوصا اگه وقت کنی ادامه این دغدغه رو هم بنویسی . یه نکته هم راجع به موضوع بگم که به نظرم چون خدا فرموده این منم که اگر کسی را بخواخ هدایت میکنم و اگر نخوام نه، پس خیلی جای افسوس نیست اما افسوس این است که ما که باید روحمان را آنقدر صیقل دهیم که کلاممان زیبا و موثر از دهانی خوشبو (عاری از گناه) بیرون آید، این کار را نمی کنیم یعنی غفلت ، بی تقوایی ، دنبال هوای نفس و راحت طلبی. اگر ما متقی و صابر باشیم اگر باشیم و استقامت داشته باشیم حداقل کمی درد درون خودمان کم میشود...
۱۴ آذر ۹۱ ، ۲۰:۰۰ یه بنده خدا
سلام آقا حامد گل
خوب پناهگاهی برای غصه هات پیدا کردی
من یکی که در اوج اعصاب خوردی هام سر می زنم به مزار شهدای گمنام دانشگاه
ای کاش دغدغه مندی ات رو بتونی حفظ و از بهره برداری بکنی
انشا الله موید باشید
سلام حامد جان
ما مکلف به تکلیفیم
خدا هم پیامبر را از زیاد غصه خوردن برای قوم خود منع کرد!
در ضمن برای کسی که حرف حساب نمیزند، نباید حرف حساب زد
لری حرف زدن رو که بلدی؟!!
سلام برادر
احساسات ما بچه حزب اللهی ها قرابت عجیبی به هم دارد. حتی در مورد من و شما دغدغه های مان هم ...
روزگاری فکر می کردم که اگر مبانی شبهات طرفمان را بدانیم از آنجا خیلی دو دو تا چهارتا با طرف بحث کنیم و بالا بیاییم به نتیجه خواهیم رسید ... ولی بعد فهمیدم اشتباه می کنم ...
خیلی ها دلشان از جایی دیگر پر است و نق آن را به ما می زنند ...
خیلی ها می خواهند ما را عصبانی کنند و از این کار لذت می برند ...
خیلی ها چنان وجودشان از نفرت پر است که از عنصر کلام هیچ کاری بر نمی آید ...
خیلی ها دنبال نفسانیات اند و طبیعتا آب مان با آنها توی یک جوب نمی رود ...

شاید با هرکدام باید جور خاصی برخورد کرد ... شاید با بعضی ها اصلا نباید بحث کرد ... شاید اشتباه از ماست که خیال می کنیم همه مثل خودمان دنبال حق و حقیقت اند و استدلال می جویند ...
کلا راه حل واحدی وجود ندارد ... کمی ظالمانه هست این حرفم ... ولی باید بگویم به این وضع عادت می کنی ... حتی بعدتر بعضی از همین افراد را می بینی که وقتی در «زندگی واقعی» بیرون دانشگاه قرار گرفتند و فهمیدند یک من ماست چقدر کره دارد از کل شعارهای آزادیخواهانه شان کوتاه می آیند!
نصیحتت نمی کنم که چکار بکن چون خودت بهتر می دانی ...
دوست دارم بیشتر با هم حرف بزنیم اخوی
یاحق
۱۶ آذر ۹۱ ، ۱۰:۵۹ میثم فیروزمند
نظر دوستان برام جالب بود. اما نظر محمد حسن رو بیشتر می پسندم. واقعا همیشه بحث، صورت منطقی نداره! خودم به شخصه دوست دارم در این موارد به شدت از اعتقادم دفاع کنم تا ایتکه بخوام با طرف راه بیام! شایدم اینکار اشتباه باشه ولی خب تحمل این رو ندارم یه عده فقط ادعای فرهیختگی داشته باشن ولی بی فرهنگ ترین افراد در عمل باشند. یارو میشینه n تا کتاب در مورد موارد چرت و پرت می خونه ولی وقتی بهش میگی بیا این کتاب ولایت فقیه رو بخون تا ببینی قانعت میکنه یا نه ترش میکنه و نمی خونه بهد میاد میشینه تو جلسه کمیته خبری و میگه ما در مورد ولایت فقیه قانع نشدیم!!!
ما در مرحله اول باید به فکر تقویت نیروهای خودی باشیم!
نظرم اینقدر طولانیه که تو دو تا نظر باید ثبتش کنم! اول در مورد وبلاگ نظرمو میگم بعد در مورد این پستت.هر قسمتی ار نظراتمو که نخواستی منتشر شه میتونی پاک کنی بقیه اش رو منتشر کنی.
در مورد وبلاگ دو تا پیشنهاد دارم اول اینکه پست هات رو برچسب موضوعی بزن و دوم اینکه در مورد هدفت از نوشتن وبلاگ یه کمی فکر کن اگه فقط میخوای اینجا بنویسی که خودتو خالی کنی همین خوبه ولی اگه میخوای یه کمی هم بحث باشه به قول همینگوی:((مست بنویس هشیار ویرایش کن))
به نظر من این جوش آوردنا - حتی اگه بروز بیرونی پیدا نکنه - درست نیست بیشتر نشون دهنده ی یک نوع ضعفه تا نشون دهنده ی دغدغه (حداقل در مورد خودم به این نتیجه رسیدم که جوش آوردنام تو دانشگاه نتیجه ضعف بوده) و کنش و واکنش و فکر کردن رو سخت میکنه واسه آدم!
فکر میکنم که یکی از دلایل این جوش آوردن بیش از حد هم ناشی از این تفکره که هر کی نماز نمیخونه شراب میخوره و به حضرت آقا میگه دیکتاتور و به روحانیت توهین میکنه دیگه کاملا تباه شده اس و از دست رفته و به قول خودت آدم به کلی ناامید میشه ازش از این که حق پذیر بشه! بهتره که خودمونو جای خدا نذاریم! بعضی وقتها به این توجه داشته باشیم در همین شرایط فعلی از نظر خدا شاید اون دوستتون بهتر از همه ی ماها باشه!
عبارت مظلوم مقتدر رو هم بهتره بیشتر فکر کنی روش چون به نظر میاد که یه تناقضی توش هست
در مورد کتاب ولایت فقیه ودلایل عقلی و نقلی و ... هم باید گفت اولا در این مورد نباید با اون دوستت بحث میکردی چون تا وقتی متافیزیک رو قبول نکنه به هیچ وجه امکان پذیرش ولایت از طرف اون نیست ثانیا همین نظریه هم مشکلاتی داره و اگه فضا آزاد بو د متفکرانی هستن که بتونن این نظریه مخصوصا با ساختار فعلی اش رو نقد کنن ولی همونطوری که میدونی تضعیف رهبری تو دادگاه های ما جرمه سنگینی محسوب میشه! ولی اگه خواستی یه نقد قابل تامل بخونی بهتره 600 صفحه اول کتاب "جامعه باز و دشمنان آن" از پوپر رو بخونی(میدونم خیلی پوپر ستیزی بهتون یاد دادن...!) که در مورد برنامه سیاسی افلاطونه و اون جاهاییش که مشابهت داره رو یه کم بررسی کنی.
مثلا یه نمونه شو میگم که الان ما تمام تلاشمون رو میکنیم که انحراف از امام خمینی نداشته باشیم این خودش یه ضربه خیلی محکمی میتونه تو آینده بهمون بزنه چون درسته که نقاط قوت امام باعث تقویت نظام میشه ولی نقاط ضعف امام هم اونقدر بزرگ میشه که در آینده مشکل ساز میشه یا یه نمونه دیگه اینکه درسته در این نوع فلسفه سیاسی ما انتخاب رهبر رو به یک نهاد واگذاری میکنیم ولی عملا انتخاب رهبر آینده توسط رهبر فعلی صورت میگیره.در ضمن باید پذیرفت که روحانیت یه موجودیت جدای از دینه و عین دین نیست و اگه یک روحانی در آینده باشه که شخصیتش و افکارش از امام خمینی به اصل دین نزدیکتر باشه یا نمیتونه رهبر بشه یا اگه رهبر بشه و اشتباهات امام خمینی رو بخواد اصلاح کنه به مشکلات خیلی زیادی بر میخوره و شاید هم نتونه اصلاح کنه چرا که این ساختار محکوم به اصولگراییه و همه احزاب طی یک فرایند آرام حذف میشن و فقط اصولگرایی باقی میمونه.در ضمن من خودم خاستگاه تاریخی نظریه ولایت فقیه رو یه چیز دیگه میدونم که الان چون تحقیقاتم کامل نیست نمیگم در آینده هم مطمئنا نمیذارن که بگم!
در مورد وقایع هشتاد و هشت هم همه مسئولن نه فقط موسوی و طرفداراش و این اتفاقات غلط های اضافی نبود اعتراض به خیلی چیزهایی بود که الان هم قابل اعتراضن! حتی اگه بگیم که همه اعتراضا به برگزار کنندگان انتخابات بود باید به مردم و به موسوی حق داد چون نمیشد به راحتی باور کرد کسانی که اینقدر راحت و اینقدر زیاد و به وضوح دروغ میگن در مورد انتخابات راست گفته باشن.
××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
حامد موفق بهروزی :
نیمای عزیز به زودی پاسخی برای شما خواهم نوشت ولی برخی از نظراتت رو اصلا قبول ندارم و برخی رو به شدت میپذیرم. ممنون که نظر دادی
۱۸ آذر ۹۱ ، ۰۸:۰۱ فرشاد سلیمانی
سلام
مکان جدید مبارک حاجی!
خوشحالم که می نویسی، امیدوارم که در این مسیر هم مثل بقیه جاها موفق باشی. اما در مورد نوشته ها، برای درد دل عجله نکن، اول یه کم انسجام بین نوشته ها برقرار کن بعد هم می ریم سراغ درد دل!
یادت هم باشه مومن کم نمی یاره!
ارادتمند
×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
سلام
خیلی خوشحالمون کردید آقا فرشاد .
ملاقات استادم در وبلاگم برام سعادتی است هرچند اگه بگم شاگرد شما هستم برای شما افت کلاس داره. در کل بسیار ممنونم
سلام بالا اگه استدلال و وزنه برداری و لری حرف زدان جواب نداد کمربند میانی حتما جواب میده نظریه خودمه خیلی هم منطقیه میتونی امتحان کنی البته همونطور که مهمه به قول محمد امین از کدوم نفس و دهن حرف زده بشه اینم مهمه که با کدوم دست این برتری استدلالی به رخ کشیده بشه
یاعلی
التماس دعا



نتایجش رو تو مجموعه به وضوح مشاهده کردیم!!
۲۶ آذر ۹۱ ، ۱۶:۴۴ محی الدین پارسی
با سلام.
وبلاگ مطالبه گری و عدالتخواهی در دانشگاه تبریز به روز شد:
http://tabrizu-motalebe.blogfa.com/
عجب!
۱۶ دی ۹۱ ، ۰۸:۱۲ ارادتمند شیخ الحبیب
سلام من اتفاقی وبلاگتو پیدا کردم من یه شیعه ام ولی به ولایت فقیه اعتقادی ندارم چون یک امر شرک آلودی است که ولی فقیه را در عرض امام معصوم قرار می دهد
من یک سوال ازت دارم آیا شما دلیل نقلی صریح(حدیث)برای اثبات حلیت قیام در عصر غیبت و اطاعت از فقیه و دو امامی که برای خود درست کرده اید در دوران غیبت دارین یا نه؟ولی من احادیثی صریح در کتب دیده ام مبنی بر عدم جواز قیام در عصر غیبت مثل باب قیام به سیف در کتاب الجهاد جلد15 وسایل الشیعه شیخ حر عاملی یا کتب فراوان دیگر
اگریک حدیث برام پیدا کردی و گذاشتی لینک اون احادیث رو برات می فرستم
دنبال کتبی که درباره ولایت فقیه نگاشته شده نگرد چون نیست!! با دوستای بسیجیت مشورت کن ولی یقین دارم که پیدا نمی کنین"حتی یلج الجمل فی سم الخیاط"
یا علی مدد


سلام
یک اینکه ما امام خامنه ای را در کنار امام معصوم قرار نمیدهیم اگر مطالعه کرده باشید نگرش ما به ولایت در سه بخش است: الف) ولایت تکوینی ب) ولایت بر تشریع چ)ولایت در تشریع . که خود ولایت در تشریع سه بخش میشه که قسم دوم آن بدین صورت تعریف میشه: ولایت و سرپرستی برای اجرای قوانین سیاسی اجتماعی دین اسلام با رعایت مصلحت . و ما این شان از ولایت را به عنوان شان ولی فقیه میشناسیم در حالی که امام های معصوم و حضرت رسول به اذن الهی هر سه شان ولایت که ذکر شد را دارا هستند نتیجه آن که ما امام خمینی(ره) و امام خامنه ای( دامه برکاه) را در کنار آن شئون از امامان مصوم و حضرت رسول نمیبینیم. در مورد اینکه روایات در مورد ولایت فقیه به چه صورت هست باید عرض کنم که ما روایات روشنی از مرحوم کلینی و شیخ صدوق و علامه مجلسی اول و دوم و علامه حلی و شیخ انصاری و مرحوم صاحب جواهر ملا احمد نراقی و میرفتاح مراغی و . . . و علمای مشروطه داریم البته در اوایل این مسائل تحت عنوان مسله سلطان مطرح بوده که در طول تاریخ با توجه به محتوای مطلب علی الخصوص بعد از صاحب جواهر این موضوع تحت عنوان ولایت فقیه مطرح شده. این که کتاب در این زمینه کم است بگذارید به حساب مظلومیت نظامی که 30 واندی سال حکومت کرده و تا آلان تلاش جدی در راستای نشر مبانی خود نتوانسته انجام دهد . البته باید عرض کنم اگر مشتاق باشید کتب فراوانی میتوانم معرفی کنم که اگر جستو جوگر خوبی باشید میتوانید پیدا کرده مطالعه کنید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی