دیدگاه

در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی شود
  • دیدگاه

    در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی شود

امام خامنه ای (حفظه الله):
دیدگاه

جوانها! بدانید، بدون هیچ‌گونه تردیدی آینده‌ی روشن و امیدبخش این کشور و این نظام متعلّق به شما است؛ شما خواهید توانست کشورتان و ملّتتان را به اوج افتخار برسانید؛ شما به توفیق الهی خواهید توانست الگو و نمونه‌ی کاملِ تمدّنِ نوینِ اسلامی را در این آب و خاک تشکیل بدهید؛ برای اینکه بتوانید این وظائف بزرگ را انجام بدهید، بایستی دین را، تقوا را، عفّت را، پاکیزگیِ روحی را در میان خودتان هرچه بیشتر ترویج کنید و تقویت کنید. جوانِ امروز احتیاج دارد به دین، به تقوا، به علم، به نشاطِ کار، به امانت، به عفّت، به [انجام‌] خدمات اجتماعی و به ورزش؛ اینها خصوصیّاتی است که جوانِ امروز به آن احتیاج دارد و شما عزیزان بسیجیِ من ان‌شاءالله توفیق انجام این کار را داشته باشید.

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عقل سالم» ثبت شده است

سه شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۴۸ ق.ظ

شبه طنز: چه می کند این مذاکرات هسته ای؟؟؟

هسته ای


آنها که پیام انتخابات 92 رو دریافت کرده اند می دانند که امروز همه کاره این مملکت حاج حسن روحانی است . دقیقا از همان زمان که حاج حسن شد رئیس ،آقا محمد جواد هم شد کاپیتان تیم مذاکره کننده. ماراتن مذاکرات دقیقا از همان زمان که آقا محمد جواد شد کاپیتان با سوت یک داور که شایعه شده اصالتا استرالیایی است آغاز شد.

البته ما به تیم مذاکره کننده خیلی اعتماد داریم و از همین جهت است که بدون بازی تدارکاتی فرستادیمشان با تیم مذاکره کننده منتخب جهان دست و پنجه نرم کنند. و همه این توانمندی ها را مدیون لزیونر های تیم مان هستیم . خدا حفظشان کند، ما که بخیل نیستیم کلی زحمت کشیده اند تا  شدند لژیونر( شما بخوانید ژنرال)

 

بپردازیم به بازی مذاکرات،تیم رقیب اشتون رو داشت با جان کری،تیم ما هم آقا محمد جواد را داشت با عراقچی. راستش را بخواهید تیم رقیب آدم رو یاد این تیم های به اصطلاح ملی قطر می اندازد که دور از محضر این نوشتار از هر جهنم دره ای که توانسته اند یارگیری کرده اند. القصه از همان آغازین لحظات این مسابقه حساس و نفس گیرنفهمیدیم چه شد که در یک حرکت فوق تکنیکی جان کری و آقا محمدجوادمان پاس کاری کردند و در نهایت توپ از خط  یکی از دروازه ها گذشت. ما که هاج و واج مانده بودیم چه کسی گل خورد و چه کسی گل زد؟!!! حیرتمان صدچندان شد زمانی که دیدیم هردو طرف مسابقه باهم به شادی پس از گل پرداختند و چه حرکات موزون که از خود به یادگار جلوی دوربین ها ثبت نکردند!!!

 

بعدها با راهنمایی رئیس جمهور محترم مان فهمیدیم که درک این مسائل در سطح سواد ما نیست و اساسا صلاح مملکت خویش که به خسروان ربط دارد به ما بی سواد ها چه؟ و اینگونه بود که با خود گفتیم از این به بعد مثل بچه آدم هروقت آقا محمدجوادمان شادی پس از گل کرد ما هم برایش کف میزنیم(این کمترین کاری است که از دستانمان بر می آید، کارهای دیگر هم از پاها و دیگر عناصر وجودیمان بر می آید که به وقتش ابراز خواهیم کرد)

 

اما انگار دوباره غلط بود آنچه ما پنداشتیم، چرا که در حین کف زدن برای عزیز دلمان آقا محمد جواد بودیم که ناگهان رئیس جمهور باسوادمان داد زد سرمان که خدا عقل سالم به بدن سالم بدهد، چرا برای اون طرفی ها کف میزنید؟ در همین لحظه بود که به سبب فشارات وارده بر روح مان، سرمان را کوبیدیم به اولین دیوار بتنی که یافتیم و در دم جان به جان آفرین تسلیم کردیم. چنین شد که ما بانگ رحیل از دیار فانی را لبیک گفتیم و به دیار باقی، عذاب گاه ابدی خود دوان دوان حرکت کردیم . خدا ما را رحمت کند انشالله . هرچه داشتیم در طبق اخلاص گذاشتیم برای تشویق این آقا محمد جوادمان ولی چه کنیم که مقبول نیفتاد و از عقوبت همین بی تدبیری و بی امیدی مان به آخرت رهنمون گشتیم. حال که ما به دیار باقی شتافته ایم بگذارید از همین فرصت استفاده کنیم و برایتان از حال و هوای سرای باقی بگوییم. جای شما خالی اینجا کل تاریخ جهان یک جا جمع است و شما می توانید حتی زنده تر از برنامه های تلوزیون خودمان که معمولا در بهترین شرایط چند ثانیه ای مرده هستند همه پدر بزرگان خودتان را دور یک سفره ببینید.

راستش را بخواهید من که رسیدم این جا، یک راست رفتم سراغ پدر بزرگم یعنی پدربزرگمان، دقیق تر بگویم همان پدر بزرگی که به خاطر مادر بزرگمان پدر جدمان را درآورد و ما را به این نکبت عالم خاکی دچار کرد.  اول عرض ادب کردم - منش همه عرفا و سالکین همین است که اول آنها سلام می کنند - سپس گفتم حضرت آدم چرا؟ چرا ما را از باغ ملکوت به این عالم خاکی فرو نشاندی؟ چرا گول شیطان را خوردی؟ چرا ما را به روز سیاه نشاندی؟ و ...

 

در همین لحظات بود که اشک پیر مرد روان شد. چه میدانستم پدر بزرگم این قدر زود به گریه می افتد؟ آخر نا سلامتی قرن ها با هم فاصله سنی داریم، لابد اون قدیما دل ها همین قدر زود می رنجید و پوست ها آنچنان کلفت نشده بود که با هزار و یک فحش و بد بیراه هیچ به روی خودشان نیاوردند. خلاصه مثل س. . . پشیمان گشتیم از اظهاراتمان!!!

 

پدر بزرگ با حسرت نگاهی به من کرد و گفت : پسرکم آن زمان که من برای مادر بزرگت سیب چیدم هنوز خدا برایم از حیله های شیطان نگفته بود. هنوز ابراهیم بت شکن، شیطان را سنگ نزده بود. هنوز نوح پسرش را در طوفان سهمگین خدا رها نکرده بود . و هنوزهای دیگر که اگر قرآن بخوانی زیاد خواهی یافت . آن ساعت هرچه جزوه تاریخم را مرور کردم تنها داستان خلقت مادر بزرگت را یافتم و بس.از روی خوش بین بودن به شیطان که قبل از من برای خودش مقام و مرتبتی در بارگاه الهی داشت به گفته اش دل باختم و حوا را باسیبی خوشحال ساختم. چه می دانستم اولین خوشبینی ام به شیطان نسل فرزندانم را چنین به رنج خواهد کشاند.

 

با این صحبت های پدر بزرگ عزیزم بدجور از گفته خود پشیمان شده بودم. با سرافکندگی برگشتم به عذاب گاه خودم. کمی که آرام گرفتم یاد مذاکرات هسته ای خودمان افتادم. گفتم  یک مرخصی از ملائکه خدا بگیرم و سری به این دنیای فانی بزنم و ببینم نتیجه مذاکرات چه شد آخر سر. خودم را رساندم به فرشته ای که مسئول امورات من بود. با هزار و یک ترفند و مظلوم نمایی، دیدار خانواده ام را بهانه کردم تا بالاخره یکی از فرشتگان الهی که دست بر قضا از آشنایان همین قبر بغل دستی ام بود واسطه شود تا برگه مرخصی ام توسط فرشته مسئول امور ترخیصات آخرت امضا گردد.

 

از همون لحظه اول که به زمین رسیدم خیلی اوضاع متفاوت از قبل بود. برگه وفات خودم را دوباره چک کردم تا ساعت برگشتم به آخرت را دقیق به خاطر بسپارم و تاخیر نکنم که مجازات هر ثانیه تاخیر خیلی شدید است . ساعت مراجعت خودم را که با رزولوشن - دقت تصویر - ده ها برابر 300 روی برگه ام چاپ شده بود را نگاه کردم. نکته مهمی زیرش نوشته بود: توجه توجه، به استحضار تمام متوفیان عزیز می رساند اختلاف زمانی فراوانی بین زمین و آخرت وجود دارد لطفا در هنگام مراجعه به زمین به تاریخ هبوط خود توجه فرمایید.  تاریخ هبوط من 15 سال بعد از توافق ژنو درج شده بود ( توافق ژنو برای خودش در آخرت مبدا زمانی شده بود!!!) اولش ناراحت شدم ولی بعدش گفتم خیلی هم بد نیست بالاخره نتایج عملی توافق ژنو را می توانم با وضوح خیلی بالا ببینم.

 

ادامه دارد . . .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۴۸
حامد موفق بهروزی